جدول جو
جدول جو

معنی نقطه گاه - جستجوی لغت در جدول جو

نقطه گاه
(قُ طَ / طِ)
مرکز. محاط. نقطه گه. کنایه از مقصد حاجت و نیاز دیگران:
چنین هفت پرگار بر گرد شاه
در آن دایره شه شده نقطه گاه.
نظامی.
چو پرگار گردون بر آن نقطه گاه
به پای پرستش بپیمود راه.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نابه گاه
تصویر نابه گاه
ناگهان، بی وقت
فرهنگ فارسی عمید
(نُ طَ / طِ گَهْ)
نقطه گاه. محل توجه مردم و مرکز هرچیز:
نقطه گه خانه رحمت توئی
خامه بر نقطۀ زحمت توئی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(طَ / طِ)
جای غوص و فرورفتن در آب. (ناظم الاطباء). جای غوطه خوردن. جای فرورفتن. رجوع به غوطه و غوته شود:
کشید از غوطه گاه اژدهاتیغ
چو برق ناف سوز از سینۀ میغ.
حکیم زلالی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
منتصف. (دانشنامۀ الهی، ریاضی از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو حَ / حِ)
جای نوحه و عزا و ماتم. ماتمکده. ماتمسرا. عزاخانه. غمکده:
یک روز به نوحه گاه مجنون
می شد سخنی چو درّمکنون.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(نُ طَ / طِ)
مانند نقطه. چون نقطه:
اگر خطت کمر بندد به خونم
نیابی نقطه وار از خط برونم.
نظامی
لغت نامه دهخدا
منقط. منقوط. بانقطه. (یادداشت مؤلف). خجک دار. خالدار. حرفی که بر زبر یا زیر آن نقطه باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فَ / فِ)
آنجای از تن آدمی که نیفه بر آن افتد. محتجز. (یادداشت مؤلف). شقز
لغت نامه دهخدا
تصویری از غوطه گاه
تصویر غوطه گاه
محل فرو رفتن در آب جای غوطه خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
دیلدار دارای نقطه. یا حرف نقطه دار. حرفی از حروف الفبا که در بالا یا پایین نقطه دارد مانند: ب ت، دارای خال خجک دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیمه گاه
تصویر نیمه گاه
منصف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقطه گل
تصویر نقطه گل
دیل گل زمین، میانک زمین
فرهنگ لغت هوشیار
منقوط
متضاد: غیرمنقوط
فرهنگ واژه مترادف متضاد